شبی خواب مسافر را بدیدم
بمن دستی تکاند و من خندیدم
پریدم خواب را بیدار کردم
سر صبحانه بود! که کار کردم
همش دنبال نون و آب بودم
پول نمی داد چرا که خواب بودم
قیاسعلی فرهادی