خودت
خوبی !
زبانت
نیش عقرب
زدست
آن زبان یا اَیهااْلربّ
مرا
روزی که از پستان گرفتند
بشادی
و غمم کردی تو ؛ ریشخند
نباشد
آب من باتو بیک جوی
و
گرنه می شوی رسوا ز هر سوی
خداوندی
که مارا آفریده
ترا
یک نیش!
افزونتر
رسیده
تو
با بود و نبود ما نسازی
بهانه
می کنی حتماً می بازی
نیاید
نام آن روز های بی زن!
که
مردم از فراغت گوش کن زن
قسم
بر کشتی نوح پر از آب !
نباشد
آبکی ؛ مردم شود خواب
قیاسعلی فرهادی