ز قرض و قوله ای مسکن خریدم
سپس وام و جعاله تا دویدم
مرا بردند بر بانک جعاله
سند برنام بانک شد؛ من حواله
چو آمد ماه نو ؛ پایان خنده
شکایت آمد از تقسیط بنده
من از پرداخت وام ها زاده بودم
حقوقم را به پایش داده بودم
چون ۱۸ سال تقسیطم تمام شد
تمام عمر من یکجا حرام شد
سراسر زندگی وام است و اجاره
ندارد جیب من پول بهر چاره
کنون آهی نمانده بر بساطم
کشیده شیره جان ؛ سُور و ساطم
قیاسعلی فرهادی