گفتند به من طنز مربّا بنویسم
از آلبالو و شفتالو ؛ حاشا بنویسم
یکنسخه دعا بر سَرهوی فلان کس
ترشیده پسر ؛ یا که زلیخا بنویسم
ماندم به عجب در سر راه همه آدم
بوده همه مشکل ! چه دعا ها بنویسم
گرنسخه ما داشت اثر بر همه عالم
آن کور و کچل را که ؛ مداوا بنویسم
در شهر یکی عاقل و فرزانه ندیدم
گویا همه مجنون که چه هاها بنویسم
از مشتری گرمی بازار من امروز
شاید زنخود؛ ماش و لوبیا بنویسم
خرداد و دی و تیر ندارد ثمر امّا
از دیو و پری ؛ انس و هیولا بنویسم
افتاده ام از پا دگرامروزم و فردا
جمعی که بخوابند ؛ با یدبیضا بنویسم
قیاسعلی فرهادی