نسیم شعرانه

مجموعه اشعار

نسیم شعرانه

مجموعه اشعار

اغراق در طنز (دوبیتی طنز)

قندتان در قند ما پهلو گرفت

ای عجب شیرین عسل پهلو گرفت

قندها در رونق بازار ما

گوییا پیوسته ؛ قند پهلو گرفت

-----------------------------------------------------

کفشتان سوراخ باشد ای عجب

روی آسفالتی روی باشد وجب

کفش کهنه می شود سوهان دل

تا که گیرد دامن مشدی رجب

-----------------------------------------------------

شهر ما در نقش خود ایثار کرد

آنهمه جانبازی و پیکار کرد

گر روی سوی دیار عاشقان

گویدت هیهات بس هوشیار کرد

-----------------------------------------------------

خطاب به مسئولین استان:

آیینه جمال است این یار در گلستان

چشم و چراغ ملت یا در کنار دوستان

شهری که در طبیعت یار وفا شناس است

آی آشنای خوبان همّت نما در استان

-----------------------------------------------------

سلیمان ملک خود را می فروش

به هر ناز و ادایی می خروشد

بگو که در جَبین اندیشه دارد ؟

نمی دانم چرا چون می فروشد

-----------------------------------------------------

کله قندی روی شاخی دم ز آوا می زدم

بانوای بینوایی آه و ویلا می زدم

مردکی کله خراب آمد جلو

گفت دزدم ؛ کله قندت را زدم

-----------------------------------------------------

به شهری می روم با یک اشاره

نفس افتاده بر لحظه شماره

دلم پر میکشد تا چار دیوارش

ندارد دست ؛ انگشت اشاره

-----------------------------------------------------

آنقدر خواندم کتاب وهندسه

گوشه شهر و جهان و مدرس

-----------------------------------------------------

اشتهایم را که دیدم کور شد

پول مسواک و دواتم جور شد


قیاسعلی فرهادی




زبان زن

خودت خوبی ! زبانت نیش عقرب

زدست آن زبان یا اَیهااْلربّ

مرا روزی که از پستان گرفتند

بشادی و غمم کردی تو ؛ ریشخند



نباشد آب من باتو بیک جوی

و گرنه می شوی رسوا ز هر سوی



خداوندی که مارا آفریده

ترا یک نیش! افزونتر رسیده



تو با بود و نبود ما نسازی

بهانه می کنی حتماً می بازی



نیاید نام آن روز های بی زن!

که مردم از فراغت گوش کن زن



قسم بر کشتی نوح پر از آب !

نباشد آبکی ؛ مردم شود خواب


قیاسعلی فرهادی

فرق زمستون با تابستون

زمستون با تابستون فرق داره

بخاری را جمعش کن خرج داره



صدام در حنجره پهلو گرفته

بلندگو را بیار زودباش که زشته



شبا خوابی که می آید سراغم

جوابش را نده خودم می دانم



سر ظهره سفره شون نون نداره

میگم چرا ؛ میگه دنبال کاره



روز تمام شد بابام دنبال کاره

نمی دونم چرا گیر نمیآره



من و بابام یک روزی در دبستان

زدیم چونه سر یک کودکستان



چرا مهد شما کودک نداره !

مگر مردم دل و جرات نداره


قیاسعلی فرهادی

گفتند به من



گفتند به من طنز مربّا بنویسم

از آلبالو و شفتالو ؛ حاشا بنویسم



یکنسخه دعا بر سَرهوی فلان کس

ترشیده پسر ؛ یا که زلیخا بنویسم



ماندم به عجب در سر راه همه آدم

بوده همه مشکل ! چه دعا ها بنویسم



گرنسخه ما داشت اثر بر همه عالم

آن کور و کچل را که ؛ مداوا بنویسم



در شهر یکی عاقل و فرزانه ندیدم

گویا همه مجنون که چه هاها بنویسم



از مشتری گرمی بازار من امروز

شاید زنخود؛ ماش و لوبیا بنویسم



خرداد و دی و تیر ندارد ثمر امّا

از دیو و پری ؛ انس و هیولا بنویسم

افتاده ام از پا دگرامروزم و فردا

جمعی که بخوابند ؛ با یدبیضا بنویسم


قیاسعلی فرهادی

نکنه یادت بره

دارم میرم ز شهرتون ؛ نکنه یادت بره

نوشته مُو ورق بزن ؛ نکنه یادت بره



ساعتتو میزُون بکن با صدای دل ما

هرچه میگم؛ تو گوش بکن نکنه یادت بره



توخیابون که راه میری مواظب آن یکی باش

قدم هاتو قوی بردار ؛ نکنه یادت بره



کوچه های پر از بلا خونه های پر از صفا

عاشقونه صدا بزن ؛ نکنه یادت بره



یادمه آنروزها که بچه بودیم و بیخیال

شادی کودکانه خنده هامون نکنه یادت بره



صبح های گرگ و میشش ؛ شبهای امتحونش

نمره های پست و بلن ؛ نکنه یادت بره



برف های زمستوناش صفای تابستونش

توی آن شهر شلوغ باباجون نکنه یادت بره



روزهای خوب و خوشش سپری شد برآرم

خاطره از خاطرمون نکنه یادت بره



مردمان این روزگار همه شون رفتنی اند

خلاصه ؛ مهر و وفاشون نکنه یادت بره



عادت روزگاره ؛ مردماش اینجوریند

توی آن بگیرو ببن نکنه یادت بره



شبا تا کله سحر ؛ صدای گرگ می اُومد

نترسید ! گشنه شونه نکنه یادت بره



زندگی میگذره خاطره ها جا میگذاره

صداقت صلح و صفاشون نکنه یادت بره



آدمها زود که برن چه زود فراموش می شن

شما اگه دیر اُومدین نکنه یادت بره



تو که ( فرهاد) ی و از عشق و صفا می گویی

عاقبت مردن و رفتن ؛ نکنه یادت بره


قیاسعلی فرهادی